من نباید به خواب افتاده باشم--من می توانستم از آن لذت ببرید
زمان: 05:58
نمایش ها: 1852
پاشا آمد به آشپزخانه ، صعود تابه و شروع به شکایت است که دوباره چیزی برای خوردن وجود دارد. که دوست دخترش به او گفت که آخرین تخم مرغ آب پز ، و هیچ چیز دیگری وجود دارد ، و در یخچال و فریزر حداقل یک توپ رول. مرد نشستم در جدول و اعتراف کرد که او را از کار خود اخراج شد, و او گذرنامه خود را از دست داده, اما بلافاصله در بر داشت و ارائه نسخه خود را از بحران مالی, که دختر قطعا دوست ندارد و حتی خشم او. مرد گفت که به زودی دوست خود را آندری به آنها می آیند, که به مدت طولانی می خواستم و آماده است تا برای رابطه جنسی با او پرداخت. فروش مادر بزرگ خود را به عنوان یک شلخته خیابان ، البته ، شرم آور است ، اما هیچ چیز کسب و کار بیشتر او نمی تواند فکر می کنم ، و دختر موافقت کرد برای کسب یک ماندا مقداری پول ، به خاطر رفاه خانواده جوان خود را.